۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

بخشی از کتاب (( بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ)) بقلم فرزانه شیدا - جلد دوم





بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ

ــ●*فرگرد ریش سفید *● ــ

امروز درباب فرگردریش سفید به بازگشائی مطالب این فرگرد می پردازیم و امید تا کنون نیز قادر بوده باشم که ازدیدگاه شخصی خود آنچه لازمه ی گفتن در باب سخنان این بزرگمرد ایران است را به نحوی درخور وشایسته خدمت شما دوستان ارائه داده باشم.

در فرگرد ریش سفید نکاتی دیده می شود که عامه مردم با آن نیزآشنائی دارند ازجمله حرمت وارزشی که می بایست بر مقام بزرگان خرد وهمچنین ریش سفیدان جامعه داد ...واما تفاوتی نیز نمیکند که این گروه از کدامین قشر جامعه باشند .

چراکه ، آنچه مسلم وآشکار است این است که زمانی عده ای به شخصی بعنوان «ریش سفید
یک مکان،محل/ منطقه /روستا ، شهرو کشور/ و یا دنیانگاه میکنند بی شک بی دلیل وبی سبب نیس وآن فرد به نوعی سزاوار این توجه و احترام بوده است ودرطی شناخت مردمی خود رانشان داده وحقانیت سخنان واعمال وصداقت رفتاری وفکری ووجدانی او بر همگان باید ثابت شده باشد.
میدانید که مردم براحتی حاضر بقول چیزی یا کسی نیستند
مگر آنکه توان ثابت کردن این امر را داشته باشد
که شایستگی صفت و نام بزرگ جامعه و ریش سفیدی را دارد .چراکه در دنیای امروزی اعتماد انسانها نسبت به یکدیگر بسیار کم شده است
وعلت آن چیزی جز این نیست که فشار های زندگی برهمگان آنگونه اثر نامطلوب نهاده است که پیدا کردن انسانهائی که براستی در درون دل خود
انسانی ها ئی با صفات تعالی و دلسوز ومهربان وهمنوع پرست باشند به سختی مقدور است
ویا اگر هم هست مردم با تردید و سوءظن تا مدتها اورا
زیر نظر خواهند داشت وچه بسا دراین میان انسانهای بدخواهی نیز شخص بزرگ وارزشمندی
را نیز از شدت حسادت و تنگ نظری خوار کرده ودراذعان عمومی اورا
برخلاف آنچه براستی هست ,نمایانده باشند
● ● ●
همانگونه که بزرگمهر نیز میفرمایند: چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد .
اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک گل نمی روید ،ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس گوید .

بزرگمهر*
● ● ●
واُرد بزرگ نیز:
*دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ
__________________________
چنگال شیطان:

ما زاین فرزانگی بیچاره ایم
گو به این دنیا بسی بیگانه ایم
دل به شیدائی سپارم ای خدا
شاید این بهتربّود بر قلب ما
کی من از فرزانگی دیدم ثمر؟!
تا دهم تا دهم زآنرو به قلبم بال و پر
ای خدا در راه و رسم زندگی
چُون ثمر دیدم بجز بازندگی؟!
جان من نام ونشان از آن تو
این لقبهای زمان از آن تو
من به (چنگال ) خودم هم راضیم
کی دهد شیطان عالم بازیم
شاعری آمدز ره گوید مرا:
اجر این دنیا وآن دنیا ترا
چاپ شددیگر کتاب مذهبی
در عجب ماندم تو آنرا طالبی!!!
وه چه زیبا داده ای اینرا خبر
مذهبی شعری در آمد در گذر!!!
بر تو هم جانا بگویم بی نقاب
روزگاری میکنم من انقلاب!!
خورده ا م اینرا قسم درسرنوشت
آب وجاروئی کنم در آن بهشت
ابر را باید چه سان جارو کنم
شایدم باید کمی پارو کنم؟؟!!
لیکن از ایرانی ُپر ابتکار
خواهد آمد سبک های ماندگار
تا بخواهی می گشاید : مکتبی
در گذر ازلحظه ای... حتی شبی
اینهمه دانشگه ومکتب چراست؟!
بی شک این از ابتکار بنده هاست!!

یکشنبه 5 خرداد - ف.شیدا/ فرزانه شیدا
___________
معمولا ومی توان گفت اکثرا ، بزرگان وریش سفیدان هر جامعه ای ، تشکیل شده از افرادی هستند که درامانت داری ، خوبی وصفات حسنه معروف بوده یا تجربیات آنان یاور ویارای مردم در شکلی ارزشمند در زندگی شما ودیگران خواهند بود و چنین انسانهائی نیز در فکر واندیشه خود
خدمت به جامعه ومردم را نوعی وظیفه دانسته وبی آنکه حتی مغرور مقام وشهرت خویش ، درنگاه جامعه ای کوچک یا بزرگ، باشند همواره برای یاری بخشیدن بدیگران آماده اند و گاه انسان اینطور احساس میکند.
که اینگونه افراد نیز فرستاده های خداوند هستند تا درراه زندگی ، یاور ویاری دهنده ی دیگر مردم وبخصوص نیازمندان باشند
* ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند . و خاندان بدون ریش سفید ، گذشته ای کم رنگ دارد و آیین های به جای مانده ، به هزار گونه ، تفسیر می شود . ارد بزرگ
_______________________________
بدل آرامشی در خواب می جستم
که آنهم در پریشانی مرا بیدار می سازد
و می بینم که خواب دیگران
مانند ظلمت سخت سنگین است
و در آرامشی خفتن
خیالم را تمسخر میکند با نیشخند تلخ تاریکی
شب آرام است و من با واژه هایم مانده ام تنها
خیالم میرود همراه اندیشه
بدنبال شب رویائی شاعر
کمی تاریک میگردد به ابری نور مهتابم... وابر آرام
بیک بوسه جدا میگردد ازآغوش ماه شب
ستاره در نگاهم میزند چشمك ....و بیدارم
سکوتی سخت و سنگین است
کسی شاید به غیر از دیدگانم باز بیدار است
کسی شاید به شب با روح بیداری
درون خلسه ای نجوا به شب دارد
کسی شاید میان انتظار و لحظه دیدار
زمان خواب را رویا کند در شوق بیداری
که فردا را ببیند در نگاه او
میان وعده گاهی روشن از آن دیده آرام
که بر او همچو آغوش است
دلی عاشق بیک رویا
به اوجی همچو پرواز است
واوج عاشقی زیبا
محبت در نگاهش رویش یک عشق
و عاشق زندگی کردن ... چو یک رویاست
و جز او قلب غمگین هم ندارد خواب
و آن بیدار روح غرقه در افکار
که میجوید جواب از هستی و بودن
و چشم شاعری می بیند این شب زنده داری را
که بیداری دلیلش هر چه هم باشد
میان زندگی با عشق و شور وغم
به عرفان میرسد احساس یک بیدار
و شب آرام به راز این سکوت خود
که دل گوید : به آرامش دلت را آشنا گردان
... به آرامش ...
تو معنای سکوت زندگی دریاب
و دل را هم رها کن از اسارتها
مگیر از او نوای عاشقی ها را
مگیر از او طپش های محبت را
خدای عشق بیدار است
و می بیند دل ما را

فــرزانه شـــیدا 16/2/1385 شنبه

چراکه معمولا انسانهای فرهیخته ودانا وبا تجربه
هستند که از خیرخواهی و خیر اندیشی دروجود خویش
هیچ چیزی را کم نداشته وکمک به دیگران
در ذهن ودرون آنانصرفنظر از جنبه کمک رسانی ،خود به نوعی
یک وظیفه ودر عین حال باعث شعف وشادی در درون آنهاست
و درعین حال مهر ومحبتی عمیق وخالصانه به اطرافیان وهمچنین همنوعان خود دارند و
درقبال آنچه که برای دیگران انجام میدهند چه در قالب
پندی باشد یا کاری وعملی که بی شک از روی خیرخواهی ست ,هیچ چشمداشتی نیز ندارند.
نسیم آرزو:
___________________:
ای نسیم دلنواز آرزو
باز بامن قصه ای دیگر بگو
گو که لبخندی ز خورشید آمده
در طلوعی نور امید آمده
تا دهد گرمی به قلب بیقرار
تا نگیرد قلب من از روزگار
گو سرشکی کز جفا زاری شده
پای گلرزار وفا جاری شده
گو مشو نومید ازاین شیب وفراز
میرسد شادی به باغ خانه باز
گو نمی میرد گل لبخند عشق
گلشنی خواهد شدن پیوند عشق
گو که ساز ان نگاه دلربا
مینوازد نغمه های خنده را
گو که تا آرام جان گیرم دمی
مانده ام تنها بدون همدمی
ای نسیم دلنواز ارزو
با خدایم قصه ی مارا بگو
گو که چشم انتظار من توئی
ددر شب راز ونیاز من توئی
از تو میخواهم مرا یاری دهی
تا بیابم پیش پای خود رهی
ازتو نومیدی ندیده این دلم
تا به ارامی رسیده این دلم
چون توئی حامی من در باورم
همرهم باش ای پناه ویاورم
همرهم باش ای پناه ویاورم

۵ آذر ماه ۱۳۸۳
فــرزانه شـــیدا

صرفنظر ازاین موارد که ذکر شد مهمترین بخش
که میشود گفت مجزا کننده این افراد از دیگران است
انچه که دانایان ریش سفید را ازدیگر مردمان
جدا می سازد
این است که تجربه ودانائی آنان این را نیز به ایشان
آموخته است که هیچگاه بدون درخواست در زندگی وکاردیگران دخالت نکنند
ودرصورت تقاضا ی شما نیز هیچوقت دریغ وچشم داشتی نیز نخواهی کرد

ودرعین حال تجربیات ایشان در آن حد به آنان آموخته است
که بدانند به انسانی که پند نمی پذیرد اصرار نورزند
وهرگز نیز در آنچهرا که در ذهن واندیشه دارند
باوجود اطمینان واعتماد به
آن بازهم هرگز برای انجام آن یا حرف شنوی شما
اصرار نخواهند ورزید
ساده تر اگر بخواهیم بگوئیم دانایان ریش سفید شخص
متقابل خود را نیز به خوبی میشناسند
وهرگز نیز درانجام خواسته ها یا حتی پند خود به اجبار
واصرار دست نمیزنند وآنچه را که در اندیشه دارندنیز به کسی تحمیل نمی کنند
* وقتی دری را بروی خود بستی انتظار ورود کسی را نیز نمیتوان داشت
حتی اگر " امید" باشد...در های امید را گشایشی باید!!!
ف.شیدا جمعه 24 فروردين1386

وحتی توقع این را نیز ندارند که درصورت دادن پندی ،دیگران بی چون وچرا
آنرا بپذیرند . چرا که ریش سفی ددانا هرگز ازاعتماد وایمان وارج واعتباری که در
نزد دیگران دارد
در هیچ شرایطی سواستفاده نخواهد کردو آنچه واضح است این است
افرادی با تجربیات آنان عین اینکه درانسان شناسی خوب ومجرب هستند
بلکه هرگز ارزش واعتبار شخصیتی خود را بی دلیل زیر سوال نمی برند
وایمان واعتقاد وباور دیگران را نیز نسبت بخود بگونه ای پاس میدارند که
براستی آنان را در خور مقامی می کند که همواره شان وارزش واعتبار خود را حفظ نمایند

● ● ●
شخصیت ریش سفیدان شخصیتی آرام، فکور ومهربان است که در عین اینکه
قیافه ای اندیشمندانه وپخته را دارند
اما در متانت طبع وزیبائی کلام در ارامش وبه ارامیسخن میگویند وحتی صدای آنان
در قلب دیگران تولیدارامش واسودگی خاطر میکند
او هرگز باعث دلشکستگی اطرافیان خود نمیشودوتمامی" هم وغم " ا
و در زندگی این است
که تا آنجا که میتواند درخدمت مردم واطرافیان بوده ووبااینکه در دنیائی زندگی میکند
که تنوع ادمیان واخلاقیات بسیار متنوع استاما همیشه میداند با چه کسی
چگونه صحبت کند
یا حتی با کسی اصلا همکلام نشود تا زمانی که شخص مذکور خود بخواه
د وباز زمانی حاضر به یاری او
میشود که این تقاضا از طرف او صورت گیرد
تندی اخلاق یا بدزبانی هرگز در ریش سفیدان
بگونه ای نیست که عمدا راضی به رنجاندن وآزار کسی باشند
وزمانی که در موقعیتی جدی قرار میگیرند
بطور کامل بر اوضاع تسلط دارند وبااینکه خشم
وترس وشادی ودیگر احساسات انسانی درهمگان وجود دارد وخوداین
نماینده انسان بودن ماستاما آنچه که باعث میشود ریش سفید
جدا از منو شما باشد صبر عمیق با دور اندیشی
وثبات در نوع رفتاری ستیعنی شما کمتر خواهید دید که اینان افرادی متغیر باشند
که هر لحظهدر چهره واحساسی نو تغییر شکل میدهندودرست درهمین موارد است که
درزمانی که منو شما ممکن است بدلیلی اشفته وپریشان باشی مویا درخشم واندوه فرو رویم

ریش سفیدان قادرند درکمال آرامش با چنین احساساتی
کنار آمده وبر ان قالب شوند وبزرگواری آنان
تا بدین حد است که حتی براحتی
خطاهای دیگران را می بخشند وبه سهولت نیز فراموش کرده
ومجدد نیز حاضرند تمام راه رفته را بیاری شما باشما همپا وهمراه شوند
تا شما بتوانید به نتیجه ای که در نظر دارید دست یابید
میشود گفت یاورانی هستند که
چون فرشته ای محافظ در کمال ارامش ومهربانی
باشما کنار خواهند آمد
* تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است . ارد بزرگ
● ● ●
درواقع ایشان ،استادان ومعلمینی هستند که شما در هیچ بخش از
کلاس بودن وهمنشین شدن با انان احساس حقارت نمیکنید ودر مقابل ابهت
جلال وشخصیت محترم او بی انکه قدرتی بر پان داشته باشید
سر فرو اورده وخود را موظف باین می بینید که در مقابل او سر تعظیم از روی احترام پائین
اورده وباو وشخصیت والا ی او ارج بگذارید وجالبتر وزیباتر از ان
اینکه او برای بدست اوردن چنین مقامی تلاشی نیز نمیکند
بلکه متانت وسنگینی وشخصیت بارز او
آنقدر گیرنده وجاذب است
که شما چون بُراده هائی جذب وجود وحضورآهن ربائی
این افراد میشوید وعاشقانه بر او وحرمت او
عشق میورزید وکلام اورا چون بهترین وآرام بخش ترین
موهبت زندگی با جان ودل میپذیرید
● ● ●
چراکه خیرخواهی ومحبت عاطفی این افراد
انقدر واضح ونمایان است که شما حتی بدون اظهار او میدانید که او
شما را با دیده ی محبت مینگردودرخیرخواهی ومحبت کامل،
حاضر به انجام هرچه که برای صلاح خویش بخواهید برای شما هست

* بزرگواری ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . ارد بزرگ

و درصورتی که این خواسته و تقاضا منطقی وجهت سود وخوشبختی شما باشد
آنگاه خود نیز حاضرند جدا از پندهائی که رایگاندراختیار شما قرار میدهند
در راه این رفتن وبه مقصد رسیدنهمراه وهمپای شما باشند
اینان افرادی هستند که افریده شده اند که عشق بوزند وعاشقانه
از دیدگاه مردمی دراحترامی خاص وباارزشمورد محبت وعشق ولطف شما قرار گیرند
گوئی که خداوند با افرینش چنین بزرگانی
حرمت ایشان را نیز به همراهی اینان به زمین فرستاده باشدتا هرگز براحتی
دردستان بدخواهی های زمینیخوار وذلیل نگردند وچونکه چنین شد
وبه ظلمی وبدخواهی وحسادت کسیاگر حرمت این افراد شکسته گردد
نه تنها بزودیوبراحتی آنرا باز پس خواهند گرفت بلکه آن کسی
که چنین انسانی را خوار نماید

درنگاه تمامی انانی که شاهد بوده اند خوار گشته وحرمت واعتبار خویش
را زکف خواهند داد چراکه آنچه روشن واشکار است این استکه هیچ ریش سفید دانائی
به بیهودگی وبی سببچنین لقبی را بدست نیاورده است که بسهولت
توان گرفتن این مقام در دستان دیگری قرار گیرد ومسلما آنقدر اعتباررفتاری
وعمل کرد های مهم وارزشمندی درزندگی خود ودیگران داشته است
که کسی قادر براین نباشد که اورا بی حرمت وخوار کند
ویا دراین موقعیت انداخته وهمچنان نگاه دارد
ودرنهایت شخص بدخواه است کهخوار دنیا ومردم میشود

* از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید . ارد بزرگ
ریش سفیدا ن اینگونه اند که برخلاف بیشترین قشر جوامع در هر سرزمینی
به همنوع خود توجه داشته وحتی شاید برای صلاح
وبه نیت کمک رسانی
ضرر وزیان خود را نیز به جان بخرند
اما از یاری رساندن به آنکه نیازمند اوست چه مادی چه معنوی
دریغ نخواهد ورزید وبااینکه روزگار امروز
بسیاری از دلها را سخت ونامهربان نموده است
اما شما کمتر انسان تحصیل کرده بزرگ دانا باتجربه
وخردمندی را می بینید که تنهاوفقط به فقط بخود اندیشه کند
حتی اینرا به جرات میتوانم بگویم
که پیرمرد سالخورده ای در یک روستا
که شاید سواد خواندن ونوشتن او
درحد کتب مکتب خانه ای در کودکی ونوجوانی بوده است
در طی سالهای عمر خواندن ودیدن وشنیدن
وبدست اوردن تجربیات زندگی در طی گذر عمر خود گاه
انقدر عاقل تر ودانا تر ازیک فرد تحصیل کرده ی شهری ست
که تفاوت ایندورا حتی نمیشود باور کرد وعلت را نیز
خدمت شما عرض خواهم کرد
که صدالبته براساس تجارب شخصی خود من بوده است
بااین توصیف که من سفرهای زیادی در کشورهای بزرگ
دنیا داشته ام
واگرچه بیشتر جنبه سفر در تعطیلاتی گاه یکی دوهفته ای
وگاه ماهانه بوده است
اما صرفنظر از مدت وزمان اینکه چقدر فرصت اشنائی با
ایده ها و افکار مردم مختلف جهان را داشته ام
این مطلب نیز صحت دارد که در مکان اقامت خود روزانه
ودرطی سالهاازکشورهای مختلف دنیا
افرادی را در محل زندگی دانشگاه وکار در اطراف وپیرامون خود داشته ام
که از لحاظ کشور/ دین/ فرهنگ /وسنت تفاوتی بسزا با یک ایرانی را
دارا بوده وهستند
وفقط در دانشگاهی که تحصیل کرده ام ومتعلق
به فرانسویان بوده وهست و دانشکده ای به نمایندگی از دانشگاه اصلی
ازسوی فرانسه درنروژ میباشد
که مدرک آن مدرکی بین اللملی است
،اما دراین محیط که خود محیطی خارجی درمحیطی خارجی دیگر است هم،
باز از اکثر نقاط دنیا ، انواع انسانها را در میان
استادان ودانشجویان واستادان موقت ودانشجویان داشتیم
*( که استادان موقت *)* یعنی کسانی که برای دوره ای کوتاه مدت مثل
یک هفتهتا یک ماه از کشور دیگری جهت تدریس رشته ای خاص( مانند
آشنا نمودن دانشجویان با اقتصاد درزمینه رشته ی تحصیلی *)
می آمدند وگه گاه کلاسهائی یکی دوهفته ای نیز داشتیم
که از دیگر مدارس سراسر اروپا عده ای برای اجرای
مراسم پایان تحصیلی سال آخر بعنوان (ژوری یا هیئت مدیریه *)
می آ مدند
تا با همفکری دسته جمعی و رای وتصمیمی همگانی
یک دانشجو
مدرک آخرین سال تحصیلی خود را طی مراسمی مربوط به رشته ی خود
،دریافت دارد...
اما در کل لپ کلام این است که درهمین دانشکده نیز
هماهنگی وهمکاری وهمچنین ارج نهادن به مقام ریش سفیدانی
که دراین رشته واینشغل واین مدرک تحصیل کرده وعمری سر کرده
وتجارب بسیار داشته انداز تمامی کل اروپا وامریکا استفاده میشد
تا دانشجوئی که ازاین دانشکده، بیرون میآید
از نظر بین اللملی، لیاقت دریافت آن را داشته باشد ونظر تک تک افراد
هیئت مدیر به نسبت آرا ، مد نظر قرار میگرفت تا کسی با چه نمره وبه چه
درجه ای ازاین دانشکده بیرون آمده وحتی بهترین ها توسط همین استادان
در محل کاری استخدام میشدند خواه در داخل کشور خواه در کشور استاد مذکور
همان رشته وهمان کشور!

واین مطلب خود نماینده این است که( فرد باتجربه ای باشد *)
حال میخواهد این تجربه عملی باشد یا حرفه ای،بهرشکل
درنگاه تمام جوامع دنیا ارزش وارجی را داراست که حتی
برای اتخاذ یک مدرک بین اللمللی از کشورهای دیگر
بخاطر دانشجویان آن سال تحصیلی بهموقع وسر زمان معین
در دانشکده حاضر میشدند
برای من ( بود ن وحضور داشتن ) درمیان مردمی هم تحصیل کرده هم درجامعه
با طبقات فکری متعدد باعث شده است ،که بسیاری چیزها را دریابم که
نمونه ی آن همین مطلب بوده است که
کهولت وزیادی سن دلیل بر ریش سفید بودن شخصی نمیشود
وحتی میزان سنی نیز میتواند درانسانها بعنوان
انسانی تجربه دیده و دانا بسیار متفاوت باشد

* ریش سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ
و حال اینکه درک انسانها ونتیجه گیری من از آنچه آموخته ام درست یا غلط بوده است ، آنرا دیگر بعهده ی خود شما میگذارم وتنها اکتفا میکنم به اینکه آنچه فکرواحساس کرده ام را در شکلی ساده بیان کنم.

می دانید که هرجامعه ای درکنار دین وادیانی که بان ایمان واعتقاد دارد یک سری سنتهای خاص را نیز دنبال می کند که اینگونه سنت وفرهنگ تنها رفته شده از ماهیت دینی وایمانی واعتقادی فرد نیست بلکه وابسته به نوع نگاه آن جامعه به زندگی وشکل درک وقبول آن کشور درمیان مردم آن ملت را دارد.

* نخستین گام بهره کشان کشورها ، ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها . ارد بزرگ

وبا درنظر گرفتن این جمله باارزش ارد بزرگ
می توانم این مثال را بیاورم که بسیاری از موسپیدان جامعه ی ما که بر اثر کهولت سن وبزرگ خانواده بودن همواره طی سنن وفرهنگ ما مورد احترام یکایک افراد خانه وخانواده ومحله و... هستند ، بیش ازاینکه از تجارب زندگی خودوبخصوص تجارب مثبت زندگی خود برای دیگران مدد بگیرندغرور سنی خود را پیشقدم دانسته وگا ه حتی بدوندادن دلیلی منطقی ویا داشتن یک دلیل قانع کننده تنها براثر نیاز باینکه میخواهند وفکر میکنند
باید حرمت آنان نگه داشته شوداز موقعیت خود سواستفاده کرده
ودیگران را مجبور به انجام کارهائی مینمایند که شاید درست وبرحق نباشد.
مطلب را با مثال ساده ای شروع میکنم مثلا:
این رسم که موقع ورود ورفتن بدرون خانه ای هزار بار به یکدیگر
تعارف میکنیم
تا بدرون رفته، نشسته ودور هم باشیم یکی ازاین ُسنن
دست وپا گیر وآشناست که توسط آن منوشما * روزانه
باعث آزار یکدیگروتلف کردن وقت هم میشویم وقتی که
هزاربار بفرما گفته ومیکوئیم نه خواهش میکنم شما بفرمائید و
اقا نمیشود شما بزرگترید نه بجان خودم تا شما نروی
من ازجایم تکان نمیخورم و.....

وبه همین روال، بی جهت کلی هم وقت یکدیگر را سر فقط داخل شدن به محلی که بخواهی نخواهی باید وارد شویم، می گیریم وچنین رسمی درکمتر جای دنیا وجود دارد!واصلا معنا هم نمیدهد وبرای همگان در اروپا کاری عجیب است که از معنای آن سر درنمیاورند.

نه از آن جهت که حرمت بزرگتر نمی شناسند
چراکه به هیچ وجه بدین گونه نیست
وبسیار نیز به خانواده وکسانی که علاقمند هستند سرکشیده
ومدام در مراسم اصلی وسنتی بمانند ایرانیان گرد هم جمع میشوند
من براستی نمیدانم از کجا این تصور در ما شکل گرفته
است ، که اروپائیان ومردم غرب انسانهای بی احساس وسرد هستند
که بواقع اصلا اینگونه نیست شاید آنان غریبه ای را
بدون شناخت مانند ما ایرانی ها بداخل منزل خود راه ندهند
چراکه شناسائی درستی براو ندارنداما باآن کسی که میشناسند بسیار گرم وصمیمی هستند حتی اگر از کشوری دیگر باشد برای من بسیار اتفاق افتاده که(علت راالبته نمیدانم*) ولی بااینکه معمولا درخیابان وکوچه کسی با کسی بدون شناخت قبلی صحبت نمی کنند وبرخلاف مادر ایستگاه اتوبوس وتاکسی و... بی جهت شروع به صحبت با یکدیگر نمی کنند اما برای من روزانه این تقریبامیتوان گفت همیشه اتفاق افتاده است که بی هیچ دلیلی به هرجا میروم بامن شروع به صحبت می کنند بی اینکه مرا بشناسندوگاه حتی میبینید درتمام طول راه چه داخل اتوبوس ومترو باشدیا درمسیری پیاده همچنان باین صحبت ادامه می دهندومن بااینکه هنوز هم علت آنرا نمیدانم.
اما بهرحال طبق تربیت سنتی و ایرانی خود قادرنیستم از آن نگاههای معمول خودشان را بدیگری بیندازم که وقتی بیدلیل با انان بنای صحبت را میگذارند،بطورمشخصی به آن غریبه نگاه میکنند تا شخص متقابل نیز دریابدکه او علاقه ای به ادامه صحبت ندارد !
بقولی تعارف با کسی ندارندچه اشنا چه غریبه ودر کل معتقدند که هیچ دلیلی وجود ندارد که من خودم را معذب ومقید کسی کنم که چه میشناسم چه نه، بی دلیل دارد وقت مرا میگیرد، انهم وقتی که من علاقه ای باینگونه بحث ها ندارم.
ودلیلی هم وجود ندارد که ماایرانیان تا این حد خود را مقید این تعارفات کرده ایم.

بهرحال رسمی که از آن یاد کردم تنها یکی از آن رسوم وفرهنگهای وقت گیر و بیمورد است که بیهوده خود رادرگیر آن کرده ایم ونامش را هم احترام می گذاریم وصد نوع تعارف دیگرکه بهر یک نگاه کنی جز اتلاف وقت ونهادن شخص متقابل دریک فشار و چهارچوب و قالب بی معنا هیچ نیست آنهم در زمانی که این وقت وزمان " هرچند کوتاه داخل شدن به دری را " که میتوان داخل شد ، نشست ، حال کسی دیگر را پرسید وکاری لااقل ارزشمندتر از تعارف بیهوده انجام داد بی دلیل ازخود دیگری گرفته و چنانچه از ان دسته آدمهائی باشیم که بسیار چهارچوب طلب ومقید به اینگونه رفتار ها باشیم انگاه دیگر بلائی میشویم ، به جان اطرافیان!!

که من یکی دونمونه از آنها را درمحدوده ی زندگی ودرطی زندگیم داشته ام
که نه تنها دوستی وآمد وشد بااینگونه افراد بسیار برای دیگری
سخت وطاقت فرسا میشود بلکه دیگر حتی لطف ومنزلت خود را نیز از دست میدهد
چراکه مقید بودن به یک سری رفتارها وحتی باورهائی که ،
درسنت ما و مردم درجامعه ی کوچک خانه وخانواده شکل میگیرد
وبه جامعه ملت ومردم وکشور منتقل میشود
باید، دلیلی داشته باشد یا براستی چیزی ضروری باشد که دلیل انجام آن نیز
منطقی وبراساس موردی ارزشمندی باشد.
اینکه من جلوتراز پدربزرگ خدابیامرزم بپرم داخل در
اگر قرار است حرمت اورا کم کند بهتراست چنین حرمتی اصلا نباشد چراکه حرمت بداخل شدن " بدری نیست " که بر : " احترام واقعی گذاشتن بر سن او تجارب او وعلاقه ایست که من بدینگونه باو نشان میدهم "
کاریست که من حاضر بودم وهستم وخواهم بود که برای بزرگتر ازخود در مقام احترام انجام دهم ومسلما آنکه آنقدر شعورو فهم ودرک وتجربه زندگی را داراست که باو به چشم بزرگتر و ریش سفید نگاه شود انقدر نیز درک بالائی دارد که مقید اینگونه رفتارهای بیهوده ووقتگیر نباشد و حتی با لبخندی ازآن بگذرد وکمترین اهمیتی نیز به اینکه من اول داخل شدم یا او ندهد.
منظور از گفتن این تنها " گفتن از * در * نیست " ! منو شما مسلما بسته به جانمان هم نیست ، اگر دودقیقه هم تحمل کنیم ودیرتر وارد آن درشویم!
....
اما آنقدر درها برای وارد شدن به زندگی هست که " اگر براستی وارد شدن بدری "می بایست اهمیت داشته باشد " آن در باید دری باشدکه ، دخول به آن برای منو تو و دیگران ثمری واثری داشته باشد*")
اینکه نتیجه اش این باشد که پرتغالی پوست بکنم وگپی بزنم و دست از پا درازتر با مغزی انباشته از هزار سخنی که همه باهم نیز می گویند واخرهممعلوم نیست چه کسی با چه کسی حرف می زند و کلا موضوع صحبتهائی متغیر ومتفاوت باشد... و صحبتی که روبروی توبا بغل دستی دست راست تو میزند زمین تا آسمان با دست چپی تو فرق میکند...
...
خدائی هم شنیدن غرغر های روزانه که آقا زندگی سخت شده پرتغال کیلوئی ...همسایه بغلی دختر شوهر داد... شهرداراز در ورودی عمارت چندین طبقه سازمانی رد شدو نیم نگاهی هم بمن انداخت نمیدانم مرا دید یانه....
....
من خود هرچه فکر میکنم، درنهایت اینها بازهم نمیدانم نتیجه چیست
ومن به چه رسیده ام جز یک سرسام مغزی از تنوع صداهای مختلف خروسی و جیغی وخنده های بلند وکوتاه وریز که همه را سرگرمی ودور هم بودن نام گذاشته ایم انهم نه برای یکی دوساعت بلکه برنامه ی یک ناهار یا یک شام یا ناهار وشامی خانه خاله جان وعمو بزرگ که یعنی ساعتهای متمادی نشستن وشنیدن یک مشت حرفهای بی نتیجه و...اما وقتی ازهم جدا می شویم همه سری بادکرده داریم چشمان سرخ وشکمی انباشته از: تروخدا ازاینهم بخورید ... نه نمیشود بخدا باید بخورید من اصلا اینرا فقط برای شما پختم !
(حالا دیگر ترکیدنتان بمن چه.... ،زحمتش را که کشیده ام....!!! *)
و... نمیشود جانم باید بخورید این فقط مخصوص شماست
آخه بخدا چون تو میومدی درست کردم!!
وفردا** کلستروی بالا، قند، فشار خون ، درد در هزار جای بدن....
آنگاه همین اقا وخانم از راه رسیده میگویندکه :
مگر نشنیده ای که از قدیم ندیم گفته اند:
هرچیزی به اندازه اش خوب است!
نه باید خیلی خورد نه کم انسان در زندگی درهمه چیز باید میانه رو باشد!
چه شکم باشد چه راه زندگی!
... بسا عجب که لیوان آبی هم کسی در بیماری دستت نمیدهد
که همان( او *بود که ) اصرار میگرد: جان من بخور مخصوص تو پخته ام!!
...
حال دراین جمع باور کنید آن ریش سفید هم اگر باشد بیشتر ازمن
سرسام گرفته است!!!
وبدبختی اینجاست که این ریش سفید درجامعه فعلی ما درخانه ها
وامکانی همراه بامامیتواند حضورش بیشتر از هرچیز ی دردنیا
مثمر ثمر تر باشد
درزمانی که بغل دستی من از ارایشگاه زنانه وسمت چپی من
از اخرین مدل ماشین غربی حرف میزند ومن درمیان همهمه ی سخن گفتن
همه باهمهیکدفعه باید به دست راستی بگویم:
بعله حق باشماست عجب آرایشگری... وبدست چپی ا م بگویم
بله اقا دنیا داره ، پیشرفت میکند ، اینکه چیزی نیست بزودی همین ماشین
درعصر جدید جای ایستادن پشت چراغ قرمزیا در پشت خط کشی،
روی هوا پشت، خط کشی خواهد ایستاد!...
و شما عابر پیاده روی زمین باشی یا روی هوادیگه خودت تصمیم میگیری
که خواستی رد شو نخواستی نشو!
اوباید قانون را رعایت کند بعله اقا ... یعنی چه دنیا قانون دارد اقاجان!
وکلی (من میدانم ها واینده اصلا برای من مثه کف دست است ..
.و بسیار خوانده ام که....
وبعدهم صحبت سیاسی شروع شودکه اینجا دیگر اوج
بدآوردن هاست!!!
و دروغ چرا آن راهم روی ترازو بگذاریم آنطور که" باید " به هیچ طرف،
سنگینی نمیکندواین میان بارها دید ه ا م ، بارها وبارها که
(( آنکه می بایست دراین لحظه ، این موقع، همین جاحرف میزد))
آرام وساکت به جمع نگاه میکندوشاید تخمه ای را میشکند و
لبخندی نیز بر لب نشانده و
دراین نگاه ** هزاران حرفی ست** که من ارزو داشتم جای همه ی این حرفها بشنوم! ...
ووقتی هم که بحث را بهر بدبختی وسختی ومشکلی که امکان دارد می کشی به سوی اوتا از حضور او وسخنان او بهره مند شوی دوتا دیگر که حوصله این حرفها را ندارند با این جمله که ای بابا این حرفها را ول کنید بگذارید دودقیقه باهم هستیم بگیم وبخندیم مانع ازاین میشوند که بزرگی از بزرگی خویش از انچه ارزش شنیدنش را داردما را محروم بدارد چرا که براستی اونیز این جمع را دراین حد ودراین منطقه از موقعیت فکری نمی بیند که بخواهد برایشان چیزی گفته وترجیح میدهد شنونده باشد وبس
* اندیشه و سخن ریش سفیدان برآیند بردباری ، مردمداری و سرد و گرم چشیدگی روزگار است . ارد بزرگ

وهدف ازاینهمه درازگوئی دقیقا این نکته است که: تفاوت سنتها درهمینجا آنقدر قابل لمس است که باید قبول کرد سنت بد داریم وسنت خوب و نمی شود گفت سنت وفرهنگ جامعه ای چون متعلق به آن کشور است همیشه خوب وبجاست کمااینکه در برنامه مدارس امریکا واروپا رفتن ولدین به مدرسه برای روز خانه ومعلم یا والدین ومدرسه که درایران چهار میزی وصندلی ست وچند معم ووالدینی که یا می ایند یا خواهند آمد یا یک روز بالاخره به این اهمیت میدهند که ببینند درمدرسه چه میگذرد چه باید بگذرد و برنامه چیستدر کسالت یک مشت حرفهای جاری کتبی خانه میشود وخداحافظ شما.... ودراین سوی ابها من مادر می بایست کیکی یاخود بپزم یا خریداری کنم همراه با فلاکسی قهوه یا چای هرچه دلم میخواهد یا اب میوه و بر م به جمعی در سالنی بزرگ تناتر مدرسه با دیگر والدین یا بچه ها حال یا برای دیدن اینکه فرزندم قرار اینگونه است که فلان درس را برای کلاس ومدرسه کنفرانس بدهد یا مدیر ومعلمی قرار است طی دوساعت برایمان از برنامه آتی مدرسه بگوید و همچنین روزهای تعطیل وروزهای سفر یا گردش دانش اموزی یاکمپ وغیره که معمولا تلاش میشود بیش از یکساعت خیلی باشد یکساعت ونیم بیشتر وقت مردم ازسر کار امده را درعصر آنروز نگیرند وپس از پایان بحث وگفتن برنامه های کلاسی والدین بدورهم با معلم ومدیر دورهمنشسته و پس از اجرای برنامه اصلی همه از چای وقهوه ونوشیدنی وکیکهای متنوع یکدیگر استفاده کرده وگپی نیز میزنیم نه مزاحم استراحت منزل دیگری شده وخانه اش را بهم میریزیم نه وقت بعد از یکروز کار چه در بیرون چه در خانه یکدیگر را تلف می کنیم نه درنهایت سالن را بحال خود رها کرده میرویم بلکه همگی با کمک یکدیگر پس از پایان مراسم صندلی ها را جمع کرده کیک وبشقابهای یکبار مصرف را بدور ریخته ومابقی انچه اورده ایم را باز میگردانیم هم کاری انجام دادهایم هم همهی همسایه های ان محل را یکجا دیده ایم (چون هر منطقهای مانند هرشهرک برای خود یک دبستان/و یک مدرسه راهنمائی دارد که شاگردان دوراز محل سکونت خود نباشند وبراحتی وبدور از خطر و ترافیک و به علت گرم وسرد بودن هوا ناچار به طی مسیر طولانی نباشند وپیاده قادر باشند به مدرسه برسند و چه کودکان چه والدین به خانه ومدرسه دسترسی راحت داشته باشند*) وبا همه ی این تفاضیل دراینروز از بچه خود هم بیخبر نمانده ایم و همه وهمه در دوساعت بدون مزاحمت یا ازار برای کسی انجام شد وحال چرا بحث را باین کشیدم برای انکه بگویم اینان چه تفاوتی با دیگر ممالک دارند جز اینکه به نظرات پیشنهادات هم بزرگان وریش سفیدان خود برای برنامه ریزی درزمینه های کوچک وبزرگ درخانه خانواده جامعه وکشور اهمیت میدهند
_______________________

* گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد . ارد بزرگ

******
ودرعین حال پیشنهاد تک تک افراد وتو جه به نیاز فردی هرکس را نیز مد نظر گرفته من بعنوان یک مادر یا کی از والدین میتوانم درجمع روز مدرسه نظر بدهم که برای مثال بهتر نیست روز گردش علمی بجای دوشنبه پنجشنبه باشد و تمامی افراد دراین مورد نظر داده کل آرا مورد قبول جمع قرار می گیرد و آنگاه که هریک از والدین مایل باشد میتواند برای کمک چه در برنامه های داخل مدرسه چه گردشهای علمی کلاسی چه حتی پیک نیک های وتفریحاتی که مدرسه برای بچه ها به نسبت موقعیت اب وهوا میگذارد شرکت وبا آنان همراهی کرده ونوبتی دربرنامه های مختلف فعالیتی بعنوان والدین را بعهده بگیرد که فشار مستقیم بر گرده یک مسئول مدرسه مثل مدیر ومعلم نباشد

با اینوصف متوجه میشویم که چگونه میشود هم اجتماعی بود
وهم بدون اتلاف وقت به انجام کارهائی رسید که انجام آن ضروری وحائز اهمیت است
کاش یاد میگرفتیم محبتمان بدیگران اجباری نباشد
،زیادی نباشد، مزاحمت آور نباشد وکسی را که دوست میداریم از
روی دوست داشتن آزار ندهیم نه لااقل به این شکل که تمامی مدت
با توقعات خود ازاو (که دوستش داریم )منتظر ومتوقع باشیم که همیشه برای
ما درهمه وقت حاضر وآماده باشد وهرچه دردست دارند زمین گذاشته
به ما بپیوندند چونکه ما از آنان درخواست کرده ایم !
که این نه محبت است نه دوستی بلکه کمال خودخواهی وخود بینی شخص
درمقابل آنان است که دوستش دارند!...
ودر عین حال کاش یاد میگرفتیم از دوست داشتن دیگران
هم سواستفاده نکنیم
واگر کسی دل خود را باما تقسیم کردبطور مداوم از اوخواهان
این موضوع نباشیم که درخوب وبد اعمال او،اورا به هرآنگونه که هست
بی چون وچرا بپذیریم بواقع دوست خوب وآن کسی که
براستی دوستما ن دارد دردرون دل هرگز نمیتواند ومایل نیست
همپای اشتباه ما گام بردارد وبر خطای ما ازروی دوستی
مهر تائید بزند که این دوستی نیست ، بلکه دشمنی ست !
ونمی تواند نیز همواره حتی وقتی درست نیست همپای ما باشد
ویا مشوق خطاها ی ما کسی که مارا دوست میدارد یا به ما اهمیت میدهد
معمولامایل نیست باعث رنجش ما باشد وهرگز خواستار این نیست
که مهر خودرا ازاو دریغ کنیم وشاید حتی برحسب علاقه ای که بما دارد
بما درخواسته های حق وناحق ما نه نگوید!
اما ما هرگز نمی بایست اورادر چنین مخمصه ای قرار دهیم
مخمصه هائی چون به جای من دروغ بگو که مرا حمایت
کرده باشی ،پیش فلانی ، چنین وچنان نگو یا اینرا بگو آنرا نگو
اگر خواستی بگوئی این شکلی بگو تا من ضایع نشوم
وحرف من هم مصداق درست پیدا کند وفلانی بداند اگر چیزی میگویم
این تنها من نیستم
که اینگونه فکر میکند بلکه (همه همینطور فکر میکنند *)
واوست(یعنی شخص ثالث در زندگی او*)
که اشتباه میکند وبدین شکل بخواهیم بخاطرعلاقهای که بدین شخص داریم
چیزی بگوئیم که حتی خود با آن مخالفیم!
وامثال این...
ویا مدام از دیگری بخواهیم چون با ماست درست عین خودما باشد
ومثل ما رفتار کند مثل ما بپورشد یا حرف بزند یا حتی فکر کند!
بگذارید هرکس خودش باشد همان که هست
وهیچ اصراری نیست کسی را دوست بداریم که تفاوتی بزرگی
باخود ما دارد یا لااقل اگر همچنان دوستش داریم نه اورا متعهد
ومجبور به این کنیم که چیزی غیر واقعیت فکری واندیشه خود باشد
نه خود را برای او تغییر دهیم بلکه برایداشتن او لااقل کمتر بااو
باشیم تا از دوستی اوهم محروم نگردیم وباعث رنجش یا ناراحتی اونیز نباشیم!

بواقع این محال ممکن است کسی بتواند بطور مداوم نقش ترا بازی کند و برای تائید تو مدام پشت تو مانده جز آن بگوید جز آن فکر کند جز آن رفتار کند که بواقع خلاف شخصیت اوست واصل مغایر با اندیشه های اوست! متاسفانه این نیز بسیار دیده میشود که ما ازدوست صمیمی یا نزدیکان صمیمی خودچنین توقعاتی را داریم که مداوم همه گونه ودرهمه ی شرایط تائید کننده ما وحامی . پشت ما باشند و چنانچه همه ی انچه را اما میخواهیم انجام ندهندازاو می رنجیم واین دقیقا همان رفتاریست که می بایست از آن حذر کنیم اگر براستی مایل هستیم کسی یار صمیمی ما باشد می بایست او را به همانگونه که هست بپذیریم واز عقاید وافکار او اگر هم مخالف فکر واندیشه ورفتار ماست خرده نگیریم چیزی مسلم است منو شما یا میتوانیم باکسی دوست باشیم یا نمیتوانیم اگر تفاوتها آنقدر وسیع باشد که این دوستی ها آزاردهنده باشند شاید بهتر است بدنبال دوست دیگری بگردیم که بتوانیم لااقل در زمینه های بااون توافق اخلاقی حاصل کنیم یا نه انقدر متفاوت نباشد که بودن بااو رنج وعذاب ما باشد ومدام خودرا معذب او، و معذب توقعات وخواسته هایش بدانیم دربسیاری مواردچنین میشود و...چون بدلایل متفاوت وغیر عمدی کسی از دوستان وعزیزان مورد علاقه ی ما نتوانست ونخواست، نشد یا برایش مقدور نبود , که اینگونه باشد اینگونه رفتار کنداینگونه خود را با ما تطبیق دهددرنهایت ازاو برنجیم اورا ترک یا طرد کنیم معمولا منطقی آن این است که چنانچه مشکلی بااو داریم آن مطلب ویا مطالب را بااو درمیان بگذاریم وبگوئیم چرا وبه چه دلیل باتو توافق اخلاقی ندارم اما درهر شکل اگر اوهم ازااینکه شما حاضر نیستید خود را بخاطر او تغییر دهید یا اینکه حاضر نیست کمی درخود تغییراتی برای اینکه دوستی ادامه داشته باشد بدهد بدانید این دوستی بهتر است درجائی خاتمه یابد تا اینکه آزار روح ما شود ریش سفیدان اما چنین محسناتی را دارا هستند
که همواره درهمه حال اقدر دانا وبا تجربه هستند که مراعات دیگران را کردهودر عین حال از معذب کردن دیگران بخاطر حرمت خویش پرهیز کرده وز حرمت خویش نکاهند و هرگز از احترام خودسواستفاده نکنند
*******
این دقیقا همان احساسی ست که ما درخانه وخانواده وفامیل وهمسایه آنقدر ادامه میدهیم تا روابط محو ومحو وسرانجام قطع میشود.
در همینجا فرگرد ریش سفید را نیز بپایان میبرم بااین امید که هریک ازما توان این را داشته باشیم که درجایگاهی که هستیم اگر نه بزرگترین نه بهترین نه خوبترین بلکه فقط خوب باشیم همین کافی ست !!!

وما نیازمند این هستیم که هریک خود برای خود ودیگران حضور داشته باشیم اماده باشیم وبموقع باشیم ولازمه ی این " بودن " آن است که بگونه ای رفتار کنیم و بادیگران رفتاری داشته باشیم که هرگز کسی درحضور ودرکنارما احساس خفقان یا خستگی یا هرنوع احساس کسات و بدی را نداشته باشد، بلکه از بودن درکنارما براستی وبه معنای واقعی کلمه : شاد ودر آرامش باشد.واز لحظات بودن باما شعف ولذتی احساس کند وبراستی دراین ساعات خستگی از تن او به بیرون برود و شادمان ازخانه وازکنارما راهی شود.

بزرگواری ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . ارد بزرگ
_____________گوشه های خیال

سر میزنم به گوشه های خیال
انجا کسی مرا محکوم نمیکند
آنجا هیچ پرنده ای قفس نمیشناسد
هیچی گلی پژمرده نمیگردد
عشقی نمیمرد
هجرانی نیست
میشود به بی نهایت آرزو رسید
هرگز... وجود ندارد
ناممکن ها... ممکن است
و دل غمگین نمیشود
نمی شکند... محزون نمیگردد
آه نمیکشد
کاش زندگی پر بود
از گوشه های خیال
وگوشه گوشه های دل پر بود از آرامش خیال
دوم اردیبهشت 1386
فرزانه شیدا
______________________________________________
ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند .
و خاندان بدون ریش سفید ، گذشته ای کم رنگ دارند و آیین های به جای مانده ،
به هزار گونه ، تفسیر می شود* ارد بزرگ
پایان فرگرد ریش سفید
** به قلم: فرزانه شیدا**
Farzaneh Sheida fsheida- f.sheida

منبع :
http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t3.htm#16

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.